مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 هدهد لشگر خداست. سليمان، سليمان يك روز سان مي‌ديد. اينكه سان مي‌بينند در قواي مسلح، نيبروهاي انتظامي، سپاه، ارتش، بسيج، يك كسي مي‌گفت: شما آخوندها از شاه ياد گرفتيد. گفتم: چه؟ گفت: شاه سان مي‌ديد. شما آخوندها هم سان مي‌بينيد. گفتم: اتفاقاً شاه از آخوندها ياد گرفت. گفت: به چه دليل؟ گفتم: به دليل قرآن. قرآن مي‌گويد: حضرت سليمان سان مي‌ديد. «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏» (نمل/17) سليمان مي‌آمدند در برابرش همه سان مي‌ديد. يكبار در لشگر ديد كه... حالا اين «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُُ» اين معلوم مي‌شود كه انسان مي‌تواند بيايد زماني كه حيوان‌ها را تسخير كند. حالا كي خواهد شد نمي‌دانم. ما يكسري چيزها را در قرآن گفته ولي حالا... «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏» بعد گفت: «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُد» (نمل/20) هدهد نبود. هدهد را نديدم. تازه نگفت: او نيست. گفت: من او را نديدم. آخر يكوقت مي‌گويند: كجا بودي؟ مي‌گويد: من بودم تو مرا نديدي. نگفت: نبودي. گفت: «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُد» من نمي‌بينم. بالاخره يك مدتي شد، هدهد آمد. گفت: كجا بودي؟ گفت: آقا يك چيزي بلد هستم كه تو بلد نيستي. اين خيلي درس است. يعني مي‌شود در مملكت هدهد يك چيزي را بفهمد ولي سليمان متوجه آن مسأله نشود. منتهي هدهدها بايد با سليمان‌ها رابطه داشته باشند. شما سرباز هستي. ممكن است آن امير شما، سردار شما، تيمسار شما، سرلشگر شما، به يك موضوعي توجه نداشته باشد. نگوييد چون ايشان فلان مقام را دارد، يا فلان تحصيلات را دارد، همه چيز را توجه دارد. گاهي آدم نمي‌داند. هدهد گفت: يك چيزي را مي‌دانم كه تو سليمان هم نمي‌داني. گفت: چه؟ گفت: از منطقه‌اي پرواز مي‌كردم. مردم خورشيد پرست بودند. پادشاه آنها خانم بود. خانم هم روي تخت بزرگي نشسته بود. «وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ» (نمل/23) حضرت سليمان نامه‌اي به هدهد داد، گفت: برو به آن خانم بده. هدهد دو بار رفت و برگشت بالاخره آن خانم مسلمان شد. يعني به سليمان ايمان آورد. پس هدهد لشگر خداست.

 نهنگ لشگر خدا شد. حضرت يونس را قورت داد. ملخ لشگر خدا شد. جَراد يعني ملخ. در قرآن مي‌گويد: ما قوم لجوج را گرفتار ملخ كرديم. روي دست و پايشان پر از ملخ بود. مي‌رفت حرف بزند، ملخ در دهانش مي‌رفت. قورباغه، باز آن لشگر لجوج را به جانشان قورباغه مسلط كرديم. در دست و پايشان قورباغه بود. عنكبوت لشگر خداست. پيغمبر را در غار حفظ كرد.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:حیوانات , امداد الهی, ] [ 10:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب